شعر عاشقانه

شعر عاشقانه

شعر عاشقانه

آزادی و پرواز از آن خاک به این خاک
جز رنج سفر از قفسی تا قفسی نیست

شعر عاشقانه 

این قافله از قافله سالار خراب است
اینجا خبر از پیش‌رو و باز پسی نیست

شعر عاشقانه 

تا آینه رفتم که بگیرم خبر از خویش 
دیدم که در آن آینه هم جز تو کسی نیست 

شعر عاشقانه 

من در پی خویشم، به تو بر می‌خورم اما
آن‌سان شده‌ام گم که به من دسترسی نیست

شعر عاشقانه 

آن کهنه درختم که تنم زخمی برف است
حیثیت این باغ منم، خار و خسی نیست

شعر عاشقانه 

امروز که محتاج توام، جای تو خالی است
فردا که می‌آیی به سراغم نفسی نیست

شعر عاشقانه 

در عشق خوشا مرگ که این بودن ناب است
وقتی همه‌ی بودن ما جز هوسی نیست

شعر عاشقانه 

یارا بهشت،صحبت یاران همدمست دیدار یار نامتناسب جهنمست هردم که در حضور عزیزی براوری دریاب کز حیات جهان حاصل اندمست

شعر عاشقانه  

من کلاغ پیر. . . سیاهی شب از من. . . لانه ام نزدیک است… میتوانم از آسمان دل بکنم… ولی. . . بال پروازم شکسته میشود.

شعر عاشقانه  

ما است که آدم همیشه کار اشتباه را در بهترین زمان ممکن انجام می دهد

شعر عاشقانه 

تو را من زهر شیرین خوانم ای عشق،
که نامی خوش‌تر از اینت ندانم.
وگر – هر لحظه – رنگی تازه گیری،
به غیر از زهر شیرینت نخوانم.

 شعر عاشقانه

تو زهری، زهر گرم سینه‌سوزی،
تو شیرینی، که شور هستی از توست.
شراب جام خورشیدی، که جان را
نشاط از تو، غم از تو، مستی از توست.

شعر عاشقانه

بسی گفتند: – «دل از عشق برگیر!
که: نیرنگ است و افسون است و جادوست!»
ولی ما دل به او بستیم و دیدیم
که او زهر است، اما … نوشداروست!

شعر عاشقانه

چه غم دارم که این زهر تب‌آلود،
تنم را در جدایی می‌گدازد
از آن شادم که در هنگامه‌ی درد،
غمی شیرین دلم را می‌نوازد.

شعر عاشقانه

اگر مرگم به نامردی نگیرد:
مرا مهر تو در دل جاودانی‌ست.
وگر عمرم به ناکامی سرآید؛
تو را دارم که مرگم زندگانی‌ست.

شعر عاشقانه

ارسال نظر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *