شعر عاشقانه ناز شصت و مهر وفا زیبا

شعر عاشقانه

شعر عاشقانه

ناز شصتت که مرا عاشق و شیدا کردی
قطره بودم که مرا در دل دریا کردی

گرچه مجنون شده ام در ره عشق تو ولی
تو به عشقت من دلداه که لیلا کردی

آنقدر چشم تو زیباست نبینم دگری
با همه خوشگلیت محو تماشا کردی

زندگی قبل توام زشت و کریه المنظر
آمدی زندگی ام وه که چه زیبا کردی

با تو این عشق عجب شعر قشنگی بشود
ذوق این شاعر بی ذوق شکوفا کردی

شعر عاشقانه

آنچه در توست عزیزم همه اش مهر وفاست
همه ی لاف زنان را تو چه رسوا کردی

همه ی زندگی ام قد قفس بود به من
تو شکستی قفس و هدیه یه مینا کردی

جان سپارم به ره عشق تو ای جان و دلم
بوسه را از لب خود حکم به فتوا کردی

دنیا بدون عشق که دنیا نمی شود
دل بی نگاه یار که شیدا نمی شود

تا آخرین نفس بنویسم برای عشق
اوصاف آن میان غزل جا نمی شود

شعر عاشقانه

آنقدر عشق در تن من ریشه کرد تا_
شد او شبیه سرو و قدش تا… نمی شود

دل را به عشق بسته ام و عشق را به دل
دیگر زِ بند بند دلم وا نمی شود

شیرین تر از عسل شده در کام تلخی اش
مانند عشق نیست و پیدا نمی شود..

عاشقم من عطش جان تو را میخواهم
بوسه از آن لب و دندان تو را میخواهم

به چه دردم بخورد ماه که در بالا هست
من فقط صورت تابان تو را میخواهم

تو بگیرازدل من حال پریشانی من
در عوض موی پریشان تو را میخواهم

شعر عاشقانه

باده یا درد به مستی نرساند ما را
من فقط آن لب مستان تو را میخواهم

جانم آماده قربانی اندر ره توست
چشمک ناز تو فرمان تو را میخواهم

جان من یخ زده از درد و غم تنهایی
جان به قربان تو دستان تو را میخواهم

ارسال نظر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *