شعر عاشقانه ناز شصت و مهر وفا زیبا
شعر عاشقانه
ناز شصتت که مرا عاشق و شیدا کردی
قطره بودم که مرا در دل دریا کردی
گرچه مجنون شده ام در ره عشق تو ولی
تو به عشقت من دلداه که لیلا کردی
ناز شصتت که مرا عاشق و شیدا کردی
قطره بودم که مرا در دل دریا کردی
گرچه مجنون شده ام در ره عشق تو ولی
تو به عشقت من دلداه که لیلا کردی
نمی دانم چه می خواهم خدا یا
به دنبال چه می گردم شب و روز
چه می جوید نگاه خسته من
چرا افسرده است این قلب پر سوز
ز جمع آشنایان میگریزم
می بندم این دو چشم پر آتش را
تا ننگرد درون دو چشمانش
تا داغ و پر تپش نشود قلبم
از شعله نگاه پریشانش
می بندم این دو چشم پر آتش را
در انتظار خوابم و صد افسوس
خوابم به چشم باز نمیآید
اندوهگین و غمزده می گویم
شاید ز روی ناز نمی آید
چون سایه گشته خواب و نمی افتد
در دامهای روشن چشمانم
می خواند آن نهفته نامعلوم
در ضربه های نبض پریشانم
مغروق این جوانی معصوم
مغروق لحظه های فراموشی